رهروان کوی عشق | ||
دانشجو م. خلف خانی توضیح داد که چگونه با خواندن زندگینامه شهید زینالدین زندگیاش متحول شده است. او به خبرنگار ما گفت: من از کودکی دختر لجباز و کنجکاوی بودم. از دوران نوجوانی تا جایی که به یاد دارم پوشش اسلامی را رعایت نمیکردم. مادرم اما همیشه سعی میکرد تا مرا متقاعد به داشتن حجاب برتر کند اما دوست داشتم خودم مسیر زندگیام را انتخاب کنم. دختر درسخوانی بودم و در دانشگاه رشته مهندسی کامپیوتر قبول شدم. سال 89 در کلاس با یکی از همکلاسیهایم که دختری بسیجی بود، آشنا شدم. البته او خودش را به من نزدیک کرد و خیلی زود فهمیدم که میخواهد به خاطر پوششی که دارم ارشادم کند. حدسم درست بود و بعد از کمی حرف زدن تا مدتها از رعایت حجاب حرف میزد. دختر جوان ادامه داد: دوست تازهام یک روز یک جلد کتاب و یک مقنعه به من هدیه داد. اسم کتاب «نیمه پنهان» درباره زندگی شهید چمران بود. راستش را بخواهید از گرفتن هدیه ناراحت شدم و حس کردم به من توهین شده به خاطر همین هدیهاش را پس دادم و گفتم دوست ندارم کسی برایم تکلیف مشخص کند. همکلاسیام بدون اینکه ناراحت شود هدیه را پس گرفت. چند روز بعد دوباره کتاب را به من هدیه داد و من بار دیگر هدیهاش را پس دادم. این کار بارها تکرار شد تا اینکه سرانجام هدیه را قبول کردم اما تأکید کردم که هرگز آن را ورق نخواهم زد. | سه شنبه 92/8/7 | | 8:40 صبح | | احمد اکرمی |
یاد خودروهای بهشت بخیرکه انبوهی دل را سوار میکردند و از جادههای صراط، از میان دوزخ آتش به مقصد میرساندند. یاد تانکها بخیرکه پشت خصم رابه لرزه درآوردند. یاد قایقهای کوچک ولی تندرویی بخیرکه ناوهای غول پیکر را به فرار واداشتند و به آنها که ستاره بخت خویش را در میان ستارههای پرچم آمریکا یافته بودند، نشان دادند که آمریکا هم عددی نیست! یاد شب حمله بخیرکه به هزار و یک شب بغداد پایانمیداد. یاد عملیاتها بخیرکه هر یک صحنه نقش آفرینی امامی بود. یاد موقعیتهایی بخیرکه در آنها به فکر موقعیت نبودیم. یاد قرارگاههابخیرکه بیقراری میآورد. یادپادگانهایی بخیرکه صبحگاه حضور در آنها بر پا میشد، عشق پرورش میدادند و بازوی اخلاص را ورزیده میکردند. یاددوکوهه بخیرکه هزاران کوه ایستادگی تربیت کرد. یاد ایستگاه صلواتی بخیر که استراحتگاه ملائک بود. یاد پلهایی بخیرکه فاصله دنیا و آخرت بودند. یاد جادههایی بخیرکه آدمی را از بیراهگی، انحراف و چند راهگی نجات میدادند. | دوشنبه 92/8/6 | | 9:10 صبح | | احمد اکرمی |
مبادا روی لاله ها پا گذاریم خون شهدای ما که بر دوش شماست خوشا که رسیدید تا حریم حضور شبی که با غم و عشق و سپیده سر کردید | یکشنبه 92/8/5 | | 12:0 صبح | | احمد اکرمی |
|
||
This Template Designed By 1100shahid .:. Edit By montazer110 |