سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رهروان کوی عشق

شهدای کازرون ثامن تم بچه های آسمانی بچه های آسمانی اوقات شرعی یزد محل لوگوی شما محل لوگوی شما

                                  Image hosting by TinyPic

حماسه های  پرشور جنگ تحمیلی و صحنه های شگرفی که رزمندگان پرتوان سپاه توحید در دفاع از انقلاب و میهن اسلامی در جای جای جبهه های نبرد حق علیه باطل؛ از کوهستانهای صعب العــبور و سر به فلک کشیده غرب تا دشتهای تفتیده جنوب و آبهای گرم خلیج فارس آفریدند : آنچنان پرشکوه و پرتوان و سرشار از عشق و ایثار و شجاعت است که هیچ  قلم و زبانی را یارای بازگو کردن آن نیست.

ومن گم کرده ام راه جنون را
طریق‌عاشقی‌،‌ دریای خون را
تمام‌شعرهایم‌قطره‌اشکی‌ ست
مگربنشانداین سوزدرون را
وبیچاره دلم تسلیم من شد
گرفتم دامن دنیای دون را
میان‌دشت‌فکه‌چشم‌من‌دید:
عروج ذره‌ای خاک زبون را
شقایق‌ای‌نگاهت‌سرخ‌وشیرین
دعـاکن تا بسازم بیستـون را

شعر از وبلاگ :شاهد


| یکشنبه 92/6/31 | | 12:0 صبح | | احمد اکرمی |

بسم رب الشهید

این روزها شکستن دل آدم ها افتخار شده است

این روزها اگر بی خیال باشی وسکوت کنی

ودر خفا بر بی خیالی ات بخندی... آرام میشوی!کیف میکنی!

این روزها دیگر از مرگ ارزش ها نمی میری

یادمان رفته است هنوز یک نیم نسل کامل هم از عروج پروانه ها نگذشته است

که ما گستاخانه لرزش شانه های نخلستان های جنوب را از یاد برده ایم

بوی خون را می فهمی؟

هنوز بوی خون از خاک شلمچه ،طلائیه وجزیره مجنون به مشام میرسد

هنوز قلب نخلستان های خوزستان با اضطراب میزند

اما دریغ از دل آدم ها،از نگاه بی تفاوت آدم ها...

از خستگی هایی که دوباره احساس نمی شوند

دوباره گوش کن!میشنوی...؟

سکوت افکار پریشانت را صدایی میشکند:

اگر عقل تو کله شان بود نمی رفتند!

راست میگویی....راست میگویی!

اگر عقل زمینی ما در سرشان بود،اگر عقل خاکی ما در سرشان بود...

حتی خیال رفتن هم به سرشان نمیزد

چه بد فهمیدیم...چه بد میزبانی بودیم

چه بد مهمان نوازی کردیم...چه راحت قضاوت میکنیم...!

چه راحت از دنیای پوشالی غرور هایمان آنها را راندیم!

ودر عوض آنها چه زیبا لبخندشان را حتی تا آخرین لحظات عروجشان از ما دریغ نکردند

رفتند و ما را گذاشتند

تا غرق شویم در دنیای خیالی بازی هایمان...

منبع:مبین

 



برچسب‌ها: شهادت
| یکشنبه 92/6/17 | | 12:0 صبح | | احمد اکرمی |


سر انگشتی بر خاک می نویسد این قبر حسین است . پیش از آن سری بر نیزه قرآن می خواند و پیش از آن زنی از همهه دشت کودکان را می جست و پیش از آن اشک بود و آشوب و خاکستر. اینجا کربلاست. سالها در خویش نشستیم و گریه کردیم به یاد آن دستی که بر خاک آن جمله را نوشت . سالها موئیدیم . به یاد آن صدای تشنه ای که بریده بریده بر نی قرآن خواند . سالها ضجّه زدیم ? بیاد ضجّه هایی کودکان تازیانه خورده می زدند.. سالهاست می موئیم و می گریییم به یاد کربلای حسین.
حسین نام بلندی بود که بر گلوی آسمان شکفت . نام بلندی که تاریخ حماسه را آبرو بخشید و ایثار را معنایی دوباره نمود. حسین شمشیر بر کشیده خدا بود و آتشی که کاخ ستم را طعمه ساخت. خورشید که در یک روز برآمدو ماهی که تا همیشه تاریخ ? سرخ و خون رنگ در شبهای محرم خواهد تابید.
حسین حافظه فراموش ناشدنی تاریخ است . حسین آتش تفتیده عذاب خداوند برای مشرکان است. حسین اشک است و ضجّه است و وحه است و زنجیر? حسین تاریخ خون است . حسین خون تاریخ است . حسین چراغ فروزان فرداست.  آسمان پر فروغی که همیشه دامن دامن ستاره تقدیم زمین خواهد کرد . حسین آینده روشن ماست تاریخ بی دریغ و دنگ ماست  و گریه ناگزیریست که تا همیشه خواهیم داشت و اشک بی پایانیست که تا همیشه خواهیم ریخت. سرانگشتی بر خاک می نویسد ? این قبر حسین است . و ای خدای حسین ? حافظه تاریخ برای نامی به بلندای نام حسین کوتاه است ? ما را حافظه ای به بلندای رشادت حسینی عطا
 فرما . 

منبع:( نجوای شبانه )


| پنج شنبه 92/5/17 | | 12:0 صبح | | احمد اکرمی |
بسم رب الشهدا
 سلام برادر شهیدم! نامت چه بود؟ یادم رفته است.
سلام مرا هم به حضرت روح‌الله برسان! برادر شهید من، خدا هنوز زنده است؟
نکند تو دیگر برادر من نباشی؟ سلام برادر شهید من!
برادر! امروز دیگر بر سر خواهرم چادری نیست تا که از خون سرخ تو سیاهتر باشد! برادر راستی، کربلا که اسطوره نبود، بود؟
سیدالشهدا را می‌شناسی؟ من مایکل جکسون را می‌شناسم، و هاکلبری فین را! تو چطور؟ بیل گیتس را می‌شناسی؟
در این دوره زمانه، حرف از بازنگری در دین خدا زده میشود، برای خدا هم نسخه می‌پیچند! برادر! خدا آیا حواسش نبود چه میگوید؟
اینجا گرگ و میش است! البت نه به خاطر اینکه خورشید هنوز سایه­ گرمش را بر سرمان نگسترانیده است، بل به خاطر شبیه بودن ذاتی گرگها و میشها! هم گرگها لباس میش پوشیده‌اند و هم میشها تابلوی من گرگ هستم بر گردنشان آویخته!
برادر شهید من، فانوس داری؟ برای خودت نگه دار. من این وضع را دوست دارم.
تو را هم دوست دارم.
نکند از قاب عکس بیرون بیایی!

برادر شهیدم! بسیار دوستت میدارم اما از من مخواه. مخواه که مانند تو بیاندیشم و در اندیشه شهادت باشم. برادر اینجا آزادی اندیشه است! راستی در ملک خدا هم آزادی هست؟ نیست؟ خب پس نمیفهمی چه میگویم، این آزادی که میگویم خیلی چیز خفنی ست! گرگ و میش میکند همه جا را، حتی بهشت را! برادر شهیدم! راستی نامت چه بود؟ یادم رفته است



برچسب‌ها: شهادت,شلمچه,شهادت,عشق,ایثار
| چهارشنبه 92/4/12 | | 12:0 صبح | | احمد اکرمی |





بازدید امروز: 23
بازدید دیروز: 36
کل بازدیدها: 329704